داستان

اثری از یک نا نویسنده

داستان

اثری از یک نا نویسنده

هر نفس با عشق


هر نفس با عشق

نفس هایش بریده و بریده تر می شد،ذره ذره هوا را پایین می داد و تکه تکه بر می گرداند بالا 
.وقتی فهمیدم از سال 65 تا امروز همین طور سخت و سوزنده نفس می کشد رنگم پرید
پرسیدم چطور این همه سختی را تحمل می کند ؟
خندید و با صدای گرفت اش گفت:
...اون دیگه مال عشقه