داستان

اثری از یک نا نویسنده

داستان

اثری از یک نا نویسنده

مهمانی

 اونقدر  دل بزرگی داره که میشه تو دلش هزارتا آدمو جا بده  .می خواست همکاراشو به خونش دعوت کنه ،نزدیک به یک ماه که تو خونش بنایی .خ.نه ای کهبا اشتیاق واردش بشی دیگه برات مهم نیست درو دیوارش چه شکلیه ..کوچیک یا بزرگه ..

با خنده نگاه کرد و گفت .گفتم به خاطر اینکه دوستام میان باید یکم سر وضعشو سامان بدیم .چه دل مهربون و ی رنگ ساده ای .گاهی وقتا تو بزرگی دلش گم میشه آدم..وقتی به این فکر می کنم مهمان کسی هستم که دلش از خونش بزرگتره واسه رفتنت ذوق وشوق زیادی داره با دل و جون واست غذا درست می کنه و دوست داره بهت خوش بگذره ی حس خوب همه وجودتو می گیره .که هنوز  بعضی دلا اینقدر قشنگ و دست نخورده و بی آلایشن هنوز میشه دوست بداریم و دوست داشته شویم...این مهمانی برای من به ارزش یک زیارت است زیارت یک دل پاک

نظرات 1 + ارسال نظر
نازی پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:27 ب.ظ http://sahasra.blogsky.com

مهم نیست دریایی بزرگ باشی یا برکه ای کوچک، زلال که باشی آسمان در تو پیداست!
---------------
منم میام..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد