داستان

اثری از یک نا نویسنده

داستان

اثری از یک نا نویسنده

حکمت خدا کجا..و قیاس ما کجا

حتمن گناهی کرده ای که به این روز افتاده ای !

که خدا تو را فلج کرده

با خونسردی هر چه تمام پاسخ داد:

من هم مثل تو فکر می کردم 

شاید گناهی کرده باشم 

خدایا!

که به واقعه ی کربلا رسیدم ...

دست های از بدن جدا 

سرهای از بدن جدا

جان های از بدن جدا

شکوه ای نکردم به خدا

و گفتم برای تو یک پا را از دست دادن کم است اگر چه به انتقام گناهم باشد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد