پسر عمویش هر بار که به اتاق تزیین شده و پر اسباب بازی او می رفت با نگاهی پرحسرت ابروهایش را در هم می کشید و زیر لب می گفت :خوش به حالش هر بار یک وسیله ی جدید دارد او چقدر خوشبخت است اما نمی دانست معنای نداشتن مادر را...و این چنین است کوچکی دنیای بعضی از ما انسان ها...
جایی روی دیواری نوشتم دنیا را نباید اشتباهی گرفت برای فهمیدن خوشبختی هایمان...