داستان

اثری از یک نا نویسنده

داستان

اثری از یک نا نویسنده

دنیا را نباید اشتباهی گرفت

پسر عمویش هر بار که به اتاق تزیین شده و پر اسباب بازی او می رفت با نگاهی پرحسرت ابروهایش را در هم می کشید و زیر لب می گفت :خوش به حالش هر بار یک وسیله ی جدید دارد او چقدر خوشبخت است اما نمی دانست معنای نداشتن مادر را...و این چنین است کوچکی دنیای بعضی از ما انسان ها...

جایی روی دیواری نوشتم دنیا را نباید اشتباهی گرفت برای فهمیدن خوشبختی هایمان...

نظرات 1 + ارسال نظر
ساحل دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ http://adamha.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد