داستان

اثری از یک نا نویسنده

داستان

اثری از یک نا نویسنده

افشا گری یک راز سر به مهر

تمام امیدش را برداشت و با لحنی آکنده از معنا فریاد زد می روم .

اماهر بار که عزمش را جزم رفتن می کرد گذشت زمان عصبانیتش را می بلعید و او کمیی آرام می گرفت .بعد ها فهمید که کسی که هر بار می خواست از خانه برود عصبانیتش بوده نه خود واقعیش.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد